پارت هجده :

فصل 12
الهه و پرهام همزمان از در خانه‌‌هایشان خارج شدند. پرهام با دیدن الهه لبخند گرمی به روی او زد و سلام کرد. الهه هم متقابلاً لبخند زد. لبخندی که سعی داشت عادی باشد چرا که با دیدن او حرف‌‌های نگین را به خاطر آورده و کمی هیجان زده شده بود. جواب سلامش را با صدایی آرام داد و به سمت خیابان راه افتاد تا تاکسی بگیرد. پرهام حرف‌‌های شب قبل نگین را به خاطر آورد: «ببین! اگه می‌‌خوای ازدواج

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۴ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۴۲۲ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • مریم

    00

    عالی

    ۴ ماه پیش
  • افسانه

    00

    خیلی عالیه خداقوت

    ۱ سال پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    🙏❤

    ۱ سال پیش
  • marjan

    00

    چرا بقیشو نمیاره

    ۱ سال پیش
  • اسرا

    00

    💞

    ۱ سال پیش
  • طنین

    00

    ✨️😍❤️

    ۱ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.